صدای تازه




دیدگاه علی چنگیزی درباره رمان دیدار در کوالالامپور
کمتر کتابی بوده که مثل کتاب ناصر قلمکاری جذبم کند، هم داستانش برایم جالب بود هم روایت کم نقصی داشت. قلمکاری، قلمی قصه‌گو دارد و قصه نگون بختی خودخواسته مهاجران غیرقانونی را خوب روایت کرده است. تصویر بهشتی خیالی از غرب که به کابوس تبدیل می‌شود. کتاب خوبی بود که از خواندنش لذت بردم .   

گفتگو ادبی کافه داستان با ناصر قلمکاری در مورد رمان زخم بوتیمار

ناصر قلمکاری در گفت‌وگو با کافه داستان:

همین که بفهمیم هیچ انسانی فریادرس ما نیست بزرگترین امید است

زخم_بوتیمار_ناصر قلمکاری

سعیده امین‌زاده: ناصر قلمکاری در دو کتاب پیشین خود گذر از هزار تو» و دیدار در کوالالامپور» نشان داده که دغدغۀ به‌تصویرکشیدن سرگردانی انسان امروزی را دارد. انسانی که از شهر و موطنش آرامشی دریافت نمی‌کند و در تردیدی دائمی سرگردان است. گاهی کوچ را چاره می‌داند و گاه ماندن و عصیان را. راویان داستان‌های او همواره غیرقابل‌اعتمادند. شخصیت‌هایی ناکام با ذهن‌هایی پریشان و در پی گمشده‌ای که رسیدن به آن در جهان واقعیات میسر نیست. شخصیت‌هایی که زیر سیطرۀ جهانی ناامن، راه شوریدن را پیش گرفته‌اند. زخم بوتیمار» تازه‌ترین اثر این نویسنده نیز ترسیم‌گر چنین جهانی است و انتشار این رمان بهانۀ گفت‌وگوی کافه داستان با اوست که در ادامه می‌خوانید:

***

کافه داستان: از بارزترین ویژگی‌های رمان زخم بوتیمار»، راوی غیرقابل‌اعتماد آن است. نوعی راوی که در عین جلب همدلیِ مخاطب، می‌داند چه‌طور فضا و مو‌قعیت را به نفع خودش پیش ببرد. چنین شکل روایتی از کجا به ذهن‌تان رسید و فکر می‌کنید این شیوۀ روایی چه نسبتی با دوره‌ای که در آن زیست می‌کنیم دارد؟
ناصر قلمکاری: راوی غیرقابل‌اطمینان یکی از سخت‌ترین راوی‌ها برای نوشتن رمان است. آن‌قدر چموش است که هدایتش برای نویسنده گاهی غیرممکن می‌شود. بعضی وقت‌ها کم می‌آوردم و می‌گذاشتم خودش کار خودش را بکند و داستان را پیش ببرد. من از آن دسته نویسندگانی هستم که تکنیک برایم در خدمت داستان و کامل‌کنندۀ آن است و نه ابزار خودنمایی. با بررسی‌هایی که کردم دیدم این نوع راوی به کار روایت این سوژه می‌آید و از آن استفاده کردم. امکاناتی به من داد تا بهتر فضاسازی کنم و البته شخصیت‌پردازی. قطعاً هم می‌تواند نسبتی با زندگی ما داشته باشد. با زندگی در این شهر کش آمده و فربه شده از ساختمان و آدم و تنهایی و دویدن مکرر آدم‌ها پی خواسته‌هایشان و ناکامی‌های مکرر و ترس از صدمه‌دیدن از سیستم و آنها که باهاشان در ارتباط هستی و گره‌هایی قدیمی که خیال بازشدن ندارند.

کافه داستان: شخصیت اصلی داستان شما در طبقۀ فرودست جامعه زیست می‌کند و آسیب‌هایی که به دیگران وارد می‌کند او را بیش از پیش به نیمۀ تاریک اجتماع فرو می‌برد. آیا اقتصاد را به عنوان زیربنا می‌توان به عنوان عامل مستقیم ظهور چنین شخصیت‌هایی در جامعه در نظر گرفت؟
قلمکاری: اقتصاد هم نقش دارد اما نه به تنهایی؛ در کنار عوامل اصلی دیگر مثل ابتذال فرهنگ و زندگی شهرنشینی و غیره. البته چنین شخصیت‌هایی در قصۀ آمریکایی و اروپایی هم هستند یا می‌توانند باشند. دلایل بسیار زیادی را می‌شود در خلق چنین شخصیت‌هایی دخیل دانست. آدم‌هایی که انگار یاغی هستند و علیه جامعه قیام می‌کنند. بیشتر ظهور این شخصیت‌ها را حاصل بی‌عدالتی اجتماعی می‌دانم و اشکال در سیستمی که که روابط انسان‌ها را مشخص می‌کند و جهت می‌دهد. نوعی کینه از اجتماع و به خصوص آن قسمتش که پا روی شانۀ عده‌ای دیگر می‌گذارد و بالا می‌رود موتور مولد این شخصیت‌هاست.

کافه داستان: رمان قبلی شما دیدار در کوالالامپور»، فضایی کاملاً متفاوت با رمان حاضر دارد. در آنجا با اینکه کوچکترین نقطۀ امیدی برای آدم‌ها وجود ندارد، اما باز می‌توانند سلامت و ثبات خود را در جایی بازیابی کنند. اما در زخم بوتیمار» انگار زیر پای آدم‌ها خالی می‌شود و آنها چالشی پایان‌ناپذیر با جایگاه خود دارند. این تغییر نگاه را چه‌طور باید ارزیابی کرد؟
قلمکاری: با شما کاملاً مخالفم. باور دارم که همیشه امید هست. در کار قبلی‌ام هم امید فراوانی وجود دارد، منتها باید دید امید چیست و تفسیرمان از آن چیست. از نظر من همین کشف هویت شخصیت‌های اصلی در این دو رمان و رسیدن به گمشده‌ها خودش نوعی امید پررنگ و واضح است. تغییری هم در نگاهم به‌هیچ‌وجه صورت نگرفته. خواستم بگویم همین که بفهمیم هیچ انسانی فریادرس ما نیست و خودمان هستیم که باید کاری بکنیم و برای سؤال‌های بی‌جوابمان پاسخی پیدا کنیم و از بلاتکلیفی خارج شویم، خودش بزرگترین امید و راه رهایی است. در این داستان هم پری بالاخره به جایی می‌رود که بتوانند درمانش کنند و این روزنه وجود دارد که شاید خوب شود و بتواند مشکل‌هایش را حل کند. ضمن اینکه پدرش هم پیدا می‌شود و حالا کسی را دارد که پشتوانه‌اش باشد، حالا هر چقدر غیر دوست‌داشتنی و سست.

کافه داستان: در بسیاری از داستان‌های نوار، طیف‌های مختلف جامعه به شیوه‌ای خصمانه در برابر شخصیت اصلی ظاهر می‌شوند و او را به عصیان وامی‌دارند. چرا رفتارهای جامعه در داستان شما به گونه‌ای نیست که شخصیت را به مبارزه فرا بخواند و به نوعی در تقابل مستقیم با فرد قرار نمی‌گیرد؟
قلمکاری: از سؤالتان تعجب می‌کنم. رفتارهای خصمانۀ جامعه در رمانم خیلی خیلی واضح است. مثلاً هاشم که او را طرد کرده، صاحبخانه‌اش که نمایندۀ طیف وسیعی از آدم‌های معمولی است که او را می‌پایند و به کوچکترین مسئلۀ خصوصی‌اش کار دارند یا حتی آدم‌های توی مهدکودک و غیره. همه او را وادار می‌کنند برود توی کنج خودش و طردش می‌کنند. توی مترو هم که می‌رود این غریبگی را حس می‌کند و اذیت می‌شود و البته جاهایی دیگر. جامعه او را وادار می‌کند دائم احساس گناه و تعقیب‌شدن داشته باشد.

کافه داستان: فضاهای شهری در این رمان، اغلب بر احساس ناامنی شخصیت‌ها می‌افزاید؛ مثل همان مترویی که با لرزش مدام زمین، شخصیت اصلی داستان را با اضطراب مواجه می‌کند. این فضاسازی‌ها ملهم از واقعیت‌های همین شهر است یا برساختۀ وضعیت ذهنیِ شخصیت اصلی داستان‌تان است؟
قلمکاری: بیشتر از واقعیت‌های شهر و البته گاهی ساختۀ ذهن شخصیت، کارکرد ذهن او به صورتی است که این تأثیر را تشدید می‌کند و اغراق‌شده نشان می‌دهد. همه چیز او را در وضعیت بحرانی کنونی‌اش می‌ترساند و وادار به عکس‌العمل می‌کند، از جمله جغرافیایی که در آن زندگی می‌کند و حتی تاریخ خانواده‌اش. فضاها هم به همراهی سایر عناصر برای او اضطراب‌آورند و به او یادآوری می‌کنند که یک قربانی است.

کافه داستان: زخم بوتیمار» بسیار به آثار نئونوار روان‌شناختی نزدیک است. شاید بتوان آن را دارای مشابهت‌هایی با فیلم شاتر آیلند» اسکورسیزی دانست. چه نوعی از تأثیرات محیطی (مثل جنگ، شرایط بد اقتصادی یا فشارهای ی) سبب شده تا شخصیت اصلی رمان شما هم به دنیایی از اتفاقات و آدم‌های غیرواقعی وارد شود؟
قلمکاری: این عواملی که گفتید کمترین نقش را داشته‌اند. او گرفتار بیماری خاصی است که با زندگی در شهر و آدم‌هایش تشدید شده. شاید ارثی باشد و شاید به دلیلی نامعلوم. این بیماری زخمی است که خوب نمی‌شود و مدام عذابش می‌دهد. برای التیام این جراحت گاهی درمان‌هایی از خودش اختراع می‌کند که موقتی هستند و شرایط را پیچیده‌تر می‌کنند. او اگر منشاء دردش را پیدا نکند در اجتماع دوام نمی‌آورد و از بین خواهد رفت. تنها شباهت رمان من به فیلمی که گفتید در بیماری مشترک شخصیت‌های اصلی است و نه هیچ چیز دیگری. البته به این هم باور دارم که مضامین به وفور وجود دارند و حتی تکراری می‌توانند باشند، این شیوۀ روایت است که نو و جالب‌شان می‌کند.

کافه داستان: شخصیت اصلی داستان شما زنی است که می‌تواند سمبل ن بسیاری در جامعۀ امروز ما هم باشد. چرا یک شخصیت ناهمجنس را برای این داستان انتخاب کردید و چه‌طور به این شخصیت نزدیک شدید؟
قلمکاری: خود سوژه این ضرورت را ایجاب می‌کرد و راه دیگری نداشتم. طبیعی است که برای این که کار خوب از آب در بیاید دست به تحقیقات زیادی زدم؛ شامل بررسی سوابق این‌طور آدم‌ها و گفت‌وگو با آنها و ن دیگر و شنیدن مصائب و مشکلاتشان. نمونه‌های خوبی هم گیرم آمد که تجربه‌هایشان بسیار راه‌گشا بود. لحن نه و دیگر مسائل هم اگر خوب یا بد از آب درآمده، حاصل سطح نویسندگی خودم است. راستش زیاد به این شخصیت ناهمجنس اعتقادی ندارم. نویسنده اگر کاربلد باشد باید بتواند از پس هدایت شخصیت همجنس یا ناهمجنس بربیاید.

کافه داستان: ظاهراً رمان دیگری با موضوع گمگشتگی در دست نوشتن دارید. چرا این مضمون گمگشتگی در آثار شما این همه پر رنگ است؟
قلمکاری: این رمان به زودی از سوی نشر آوند دانش به بازار می‌آید و یک ساعت بعد از کسوف» نام دارد. وقتی این کار آخر را نوشتم به نظرم آمد که هر سه تای این کارهای پشت هم مضمون‌های یکسانی دارند و به گمگشتگی می‌پردازند و حاوی جست‌و‌جویی هم هستند. دلیلش را واقعاً نمی‌دانم. حتماً از تجربۀ زیستۀ من و جایی در ذهنم می‌آیند. خودم بسیاری از اوقات دچار این حس گم‌شدن و بی‌هویتی می‌شوم. خواب‌هایی می‌بینم که هر چه پیش می‌روند عجیب‌تر می‌شوند. در خواب‌ها به مکان‌های دورۀ کودکی و نوجوانی‌ام برگشته‌ام و می‌بینم نکاتی در آن دوران بوده که فراموش کرده‌ام و از این قبیل. بیدار که می‌شوم با این که حال و هوای خواب مثبت بوده چنان گیج و منگم که گاهی راه هم نمی‌توانم بروم. بیشتر کسانی را در خواب می‎بینم که سال‎هاست مرده‎اند و چیزهایی دربارۀ آبا و اجدادم می‏گویند. خنده‏دار است. یک بار خواب پدربزرگم را دیدم که من را به محلۀ بازارچه حاج‌غلامعلی تهران، محل تولد و زندگی‌اش برده بود. من فقط شنیده بودم او آنجا به دنیا آمده و چیز دیگری نمی‌دانستم. بیدار که شدم احساس می‌کردم آن محله را خیلی خوب می‌شناسم.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرتال جامع تفریحی و سرگرمی میکده 121 دنیای از خوشمزه ها وبلاگ راه حقیقت naturebaran داستان زندگی من :) هنر زندگی | مشاوره روانشناسی نوین کنکور ،تخصصی ترین مرجع آموزش کشور دانلود آهنگ جدید خالی‌کردن ذهن بدون حرف‌زدن